هفت نکته از رابطه قرآن و فلسفه به روابط استاد الازهر
عطر حرم: قرآن به سبب گنجاندن اصول فلسفی چه در ارتباط با بشریت و چه در ارتباط با خدا و رابطه او با بشر یکی از مهم ترین عواملی بود که مسلمانان را به تحقق فلسفی تشویق می کرد.
به گزارش عطر حرم به نقل از مهر، زکی المیلاد در مطلبی در سایت «مؤمنون بلاحدود» در رابطه با کتاب «قرآن و فلسفه» نوشته «شیخ محمد یوسف موسی» نوشت: در سال ۱۹۵۸، شیخ محمد یوسف موسی (۱۳۱۷-۱۳۸۳ ه / ۱۸۵۹-۱۹۶۳ م)، از شیوخ الازهر، نخستین چاپ کتاب خود با عنوان «قرآن و فلسفه» را منتشر نمود. این اثر اصولاً بخش اول رساله دکترای او بود که به زبان فرانسه نوشته و در سال ۱۹۴۸ در دانشگاه سوربن فرانسه از آن دفاع شد. به او دکترای فلسفه با بالاترین امتیاز اعطا شد. عنوان این رساله «دین و فلسفه از دیدگاه ابن رشد و فیلسوفان قرون وسطی» بود. بعد از دفاع از رساله، دکتر موسی آنرا از فرانسوی به عربی ترجمه و در دو جلد منتشر نمود. جلد اول با عنوان «قرآن و فلسفه» منتشر گردید و جلد دوم، با همان عنوان رساله، در سال ۱۹۵۹ منتشر گردید. نخستین چیزی که در مورد این کتاب توجه خواننده را جلب می کند، عنوان چشم گیر آن، (قرآن و فلسفه) است. شاید این نخستین کتابی در جهان عرب مدرن و معاصر باشد که این عنوان را به خود اختصاص داده و قرآن و فلسفه را در یک رابطه پیچیده و دوگانه قرار می دهد؛ رابطه ای از هماهنگی و ارتباط، نه از تضاد و جدایی. این رویکرد هم جذاب و هم اعجاب انگیز است، اما به نظر می آید با علاقه و شگفتی کمتری مورد استقبال قرار گرفته است. نه تنها این، بلکه تا حد زیادی نادیده گرفته و فراموش شده است، گویی یکی از آن آثاری است که انتشار یافته، مدتی به آن پرداخته و سپس فراموش شده و هیچ تأثیر ماندگاری از خود به جا نگذاشته است. مانند ده ها، صدها یا حتی هزاران نوشته و اثر دیگر که در طی زمان در بین اعراب و مسلمانان به گمنامی گراییده است. محمد یوسف موسی در این کتاب، دیدگاه مهمی در مورد رابطه بین قرآن و فلسفه ارائه می کند. او از یک سو تلاش می کند از فلسفه دفاع کند، از طرف دیگر تاکید می کند که قرآن با فلسفه در تضاد نیست و با این حال تلاش می کند تا ماهیت رابطه بین این دو را آشکار کند. با بررسی منسجم و یکپارچه این دیدگاه، میتوان آنرا در عناصر زیر خلاصه کرد: اول: قرآن به علت گنجاندن اصول فلسفی، چه در ارتباط با بشریت و چه در ارتباط با خدا و رابطه او با بشر، یکی از مهم ترین عواملی بود که مسلمانان را به مطالعه فلسفی تشویق می کرد. دوم: موسی استدلال می کند که قرآن، پیش از هر چیز، کتابی از ایمان واقعی، قانونی مناسب برای همه زمان ها و مکانها و مجموعه ای از اخلاق است که بدون آن جامعه سالم نمی تواند وجود داشته باشد. در عین حال، در خیلی از آیات خود، به مسایل اساسی فلسفی، کلامی، طبیعی و انسانی که همیشه ذهن پژوهشگران و فیلسوفان را به خود مشغول کرده است، نیز می پردازد. نحوه برخورد قرآن با بعضی از این مسائل، بخصوص مسایل کلامی، تأمل عمیق تر و ژرف تر را تشویق می کند و منجر به دیدگاه های فکری متنوع می شود. سوم: در حالیکه قرآن بطور قطع تفکر فلسفی را تشویق می کرد و به عنوان منبع اصلی الهام برای متکلمان با عقاید و مکاتب فکری مختلف عمل می کرد، اما به عنوان مانعی برای نوع دیگری از تفکر فلسفی نیز عمل می کرد. موسی به این نوع اخیر تفکر به عنوان تفکری که مبتنی بر فلسفه یونان یا بشدت تحت تأثیر آن بود، اشاره می کند. این مانع به علت بیان روشن قرآن از نظرات درست و ارایه شواهد برای خیلی از مسائلی بود که متفکران و فیلسوفان را متحیر کرده بود. چهارم: موسی اعتقاد دارد که بدون قرآن، تاریخ اندیشه اسلامی بیشتر مکاتب فکری را که طرفداران آنها ایده های خویش را از خود قرآن گرفته یا استدلال های خویش را توجیه می کردند، نمی شناخت. این امر با این واقعیت اثبات می شود که تفکر فیلسوفان خارج از حوزه الهیات، مانند فارابی، ابن سینا و ابن رشد، به همان مکاتب فکری متکلمان منجر نشد. دلیل این امر اینست که این فیلسوفان در ایجاد و توسعه آموزه های خود از قرآن استفاده نکردند، حتی اگر گاهی اوقات اهتمام می کردند برای بعضی از نتیجه گیری های خود در آن پشتوانه ای بیابند. پنجم: بااینکه قرآن مسلمانان را به فلسفه ورزی تشویق یا راهنمایی می کرد و الهام بخش خیلی از نظرات و مکاتب فلسفی بود، عوامل دیگری نیز بر خروجی فلسفی مسلمانان تأثیر گذاشتند. اینها عوامل بیرونی ناشی از تماس مسلمانان با فلسفه یونانی از راه تعامل با حاملان آن، مانند سریانی ها، و بعداً از راه ترجمه آن به عربی بودند. این بدان معناست که آن چه در ابتدا مسلمانان را به فلسفه ورزی تشویق می کرد، قرآن و بعد از آن دانش و انتقال میراث یونانی بود. هر یک از این دو عامل تأثیر متمایز خویش را داشتند. ششم: رد ادعای تنمان، شرق شناس آلمانی، (متوفی ۱۸۱۹ میلادی) در کتابش (تاریخ مختصر فلسفه)، که در سال ۱۸۱۲ میلادی به زبان آلمانی انتشار یافت، بر مبنای این که برخی موانع (از جمله قرآن) موجب عدم پیشرفت مسلمانان در فلسفه شده که به ادعای او با اصول عقل آزاد در تضاد است. موسی اعتقاد دارد که تنمان بطورکامل اشتباه نکرده است؛ چه بسا منظور او این بوده که قرآن با دیدگاه اندیشه آزاد در تضاد است و بر این اساس، بعضی از چهره های مذهبی بعضی از فیلسوفان مسلمان را کافر اعلام نمودند. یا امکان دارد منظور او دیدگاه اندیشه آزاد است که به محدودیت های تعیین شده توسط قرآن پایبند نیست. هفتم: باید توجه داشت که قرآن، به عنوان آخرین پیام الهی برای تمام بشریت در هر زمان و مکانی، از این منظر با دقتی که متخصصان باید داشته باشند، مورد مطالعه قرار نگرفته است. در حقیقت، برخی پژوهشگران الهیات اسلامی ندانسته اند که چه طور به صورت کامل از آن بهره مند شوند. این امر مستلزم شناخت حقیقی خداوند است، شناختی که هم توسط قلب و هم توسط ذهن پذیرفته شود؛ شناختی که در بعضی جنبه ها، از دانش فلسفی که فقط مبتنی بر عقل است، فراتر می رود. اینها عناصر اساسی هستند که دیدگاه دکتر محمد یوسف موسی و تز وی در مورد رابطه قرآن و فلسفه را می سازند. امروزه ما باید این دیدگاه را احیا و برجسته نماییم تا از یک سو دغدغه و علاقه به فلسفه را احیا و از طرفی، بحث فلسفی را در زمینه اندیشه اسلامی معاصر تقویت نماییم و از دیگر سو، از افق های تنگ و حاشیه ای که خویش را در آن محدود کرده ایم، به افق های وسیع و گسترده ای که فلسفه در اختیار ما قرار می دهد، پا بگذاریم.
به طور خلاصه به او دکترای فلسفه با بالاترین امتیاز اعطا شد. این رویکرد هم جذاب و هم شگفت انگیز است، اما بنظر می رسد با علاقه و شگفتی کمتری مورد استقبال قرار گرفته است. سوم: در صورتی که قرآن به طور قطع تفکر فلسفی را تشویق می کرد و بعنوان منبع اصلی الهام برای متکلمان با عقاید و مکاتب فکری مختلف عمل می کرد، اما بعنوان مانعی برای نوع دیگری از تفکر فلسفی هم عمل می کرد.
منبع: atreharam.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان عطرحرم در مورد این مطلب