پیام های حماسه حسینی ۵ ؛
مردم شام فرصت نکرده بودند معارف اسلامی را بصورت صحیح یاد بگیرند
عطر حرم: به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین مقابل السلام در سلسله مطالب پیام های حماسه حسینی به واکاوی زمینه ها و اهداف نهضت سرخ حسینی می پردازیم.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: عاشورا نه یک حادثه که یک فرهنگ است؛ فرهنگی برخاسته از متن اسلام ناب محمدی که نقش حیاتی را در استواری ریشه ها، رویش شاخه ها و رشد بار و برهای آن ایفا کرده است. نهضت عاشورا هیچگاه در محدوده زمان و جغرافیای خاصی محصور نمانده است، بلکه همیشه الهام بخش تشیّع در امتداد حرکت ها، جنبش ها و قیام های راستین شیعه بلکه خیلی از نهضت های آزادی خواهانه دیگر در مقابل کانون های ظلم و کفر و نفاق بوده است. علما و اندیشمندان مسلمان همیشه برای حراست از کیان فرهنگ عاشورا، نه فقط آنرا در طول اعصار متمادی بازگو کرده است، بلکه حتی به بازسازی آن و پاسداری از ارزش های ناشی از آن پرداخته است. بازسازی مضامین و مفاهیم بلند فرهنگ عاشورا در هر عصر و زمانی به فراخور حال آن زمان، تأثیر بسیار شگرف و سازنده ای در راه پیشبرد اهداف مقدسی همچون نشر معارف و فرهنگ اسلام ناب، بر جای نهاده است. تاریخ شیعه گواه صادق و روشنی از این بازسازی ها است.
گفتار آیت الله مصباح در عین برخورداری از صلابت و متانت، بی پیرایگی خاص خودرا داشت، و از برکات وجود شخصیت گرانقدری نشأت می یافت که زبانش بیان قرآنی، دلش مالامال از عشق الهی، و جانش لبریز از محبت و ارادت به حضرت ختمی مرتبت (ص) و دوده عصمت و طهارت (ع) بود. درصددیم به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین مقابل السلام در سلسله مطالب «پیام های حماسه حسینی» به واکاوی زمینه ها و اهداف نهضت سرخ حسینی بپردازیم.
آنچه در ادامه می خوانید بخش پنجم از سلسله درس های عاشورایی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی می باشد که در ماه محرم ۱۴۲۱ ایراد گردید:
پیشتر در اینجا چند سوال عنوان شد و هدف این بود که اینگونه سوال ها را که بطور طبیعی برای نوجوانان مطرح می شود، در حدّ توان و با بیانی نسبتاً روشن و قابل فهم عرضه نماییم تا خدمتی به فرهنگ عاشورا کرده باشیم. البته جواب این سوال ها برای همه ما بصورت اجمال ثابت است. اما در مقام بحث و گفتگو، شاید برای نوجوانان بصورت تفصیلی مشخص نباشد.
سوال این بود که چرا باید برای سید الشهدا (علیه السلام) عزاداری کنیم؟ و بعد این سوال عنوان شد که چرا در بین ائمه اطهار (علیهم السلام) بیش تر توجهات به سید الشهدا (علیه السلام) معطوف است و عمده عزاداری ها برای ایشان و به نام آن حضرت انجام می شود؟ و چرا در روایات برای سید الشهدا (علیه السلام) خاصیت های خاصی ذکر شده است؟ و چرا این توجهات و عزاداری ها در فرهنگ شیعه جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است؟ در این حوزه، مطالبی عرض شد.
وقتی سوال عمیق تر بررسی شود طبعاً این پرسش مطرح می شود که چرا باید شرایطی پیش بیاید که با وجود آنکه زمان زیادی از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله مقابل و آله) نگذشته بود، نوه عزیز او به این صورت فجیع به شهادت برسد؛ به صورتی که اگر نگوییم در تاریخ بی نظیر است، می توان گفت خیلی کم نظیر است. شاید قسمتی از حوادث آنرا بتوان در تاریخ یافت، اما نمونه ای از حوادث کربلا را بصورت یکجا در هیچ موردی نمی توان دید. در تاریخ، نمونه این مجموعه مصیبت ها را که در ظرف چند روز متوالی اتفاق افتاده باشد، سراغ نداریم. البته ما از تاریخ تمام کشورهای عالم اطلاع نداریم، اما به اندازه ای که شنیده ایم و نقل کرده اند اینگونه حادثه ای را با این خصوصیات نمی توان یافت.
به هر حال وضع بسیار فجیعی بود. حتی اگر ما فرض نماییم خیلی از مطالب نقل شده در کتاب های مقتل و آنچه مرثیه خوان ها می گویند، چندان اعتبار و سندی نداشته باشد البته کسانی که با تاریخ و مقتل آشنایی دارند، می دانند که ممکنست خیلی از این مطالب واقع شده باشد. اما یک سری قطعیات وجود دارد که جای هیچ شک و تردیدی در آنها نیست. اگر فقط به همان موارد قطعی هم دقت کنیم می بینیم بسیار رفتارهای قساوت آمیز، بی رحمانه، دور از انصاف، دور از انسانیت و حتی دور از خوی عربی انجام شده است. آخر عرب ها در بین اقوام دنیا خاصیت هایی را به خود اختصاص می دهند و به آن می بالند و آنها را از صفات برتر خود می دانند و کمابیش نیز این طور است. بطورمثال میهمان نوازی برای عرب ها یک صفت شناخته شده و ثابت است. این صفت از قدیم برای عرب ها شناخته شده بود و حالا هم همچنین است. صفت ممتاز و خوی پسندیده ای است که اعراب دارند. البته خیلی از مردمان دیگر هم که بصورت قبیله ای و ایل نشینی زندگی می کنند این صفت را دارند. امّا شاید در عرب ها از قدیم این صفت برجسته تر بوده است. اگر کسی بر عربی وارد شود و چیزی از او نخورد، نیاشامد، تناول نکند، این به منزله جنگ با او تلقّی می شود. آن قدر پذیرایی از میهمان را لازم می دانند که اگر کسی بر آنها وارد شود، حتما باید چیزی تناول کند. با عنایت به این صفت عرب، آنها از یک گروه میهمان با دوازده هزار نامه دعوت می کنند، ولی حتی از دادن یک جرعه آب به طفل شش ماهه آنها امتناع می کنند. این قساوت را در کجای تاریخ می توان یافت؟
چرا این مصیبت ها اتفاق افتاد؟ چطور شد که این حادثه عظیم، این مسائل غیر قابل وصف و غیر قابل هضم که تصوّر آن مشکل است و انسان به سختی می تواند باور کند که چنین چیزهایی واقع شده باشد، اتفاق افتاد؟ البته این سوال برای هر کسی ممکنست مطرح شود، طبعاً برای نوجوانی که تازه با این مسائل آشنا می شود، به طور جدی تر مطرح می شود، که چرا اینگونه شد؟ آیا عدّه ای دشمنان کافر از خارج مرزهای اسلامی این حوادث را آفریدند؟ آیا آنها که با فرزندان پیامبر اسلام (صلی الله مقابل و آله) به این صورت برخورد کردند، از کفار، از مشرکین یا از مذاهب دیگر بودند؟ یهودی بودند یا نصرانی بودند؟
تاریخ می گوید خیر، چنین چیزی نبود. هیچکس تا حالا نگفته است که یهودیان آمدند حادثه کربلا را آفریدند، با آنکه قرآن می فرماید: «أَشَدُّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُود» (. مائده، ۸۲.)؛ ولی هیچکس نگفته است که این حادثه را یهودیان ایجاد کردند و قاتلان سید الشهدا (علیه السلام) یهودی بودند، هیچکس نگفته است که قاتلان سید الشهدا (علیه السلام) نصرانی بودند، هیچکس نگفته است که قاتلان سید الشهدا (علیه السلام) زرتشتی بودند و هیچکس نگفته است که قاتلان سید الشهدا (علیه السلام) مشرک بودند. چطور شد که مسلمان ها خودشان مبادرت به چنین کار پستی کردند، یک چنین گناه بزرگی و یک چنین جنایت نابخشودنی را مرتکب شدند؟
سوال بسیار مهم و بجایی است، و جا دارد که جوابی روشن و تفصیلی به آن داده شود. به عنوان مقدمه برای رسیدن به جواب کامل، باید حداقل تاریخ صدر اسلام از زمان ظهور پیامبر (صلی الله مقابل و آله) و سپس زمان خلفا را مرور نماییم و به جهت اینکه به جواب روشن و قانع کننده ای برسیم باید آن تاریخ را بصورت تحلیلی بررسی نماییم. ولی این بررسی تحلیلی، در حدّ تخصّص بنده و در ظرفیت یک مجلس نیست. بنا بر این باید حداقل مروری اجمالی به آن تاریخ بکنیم. کسانی که مایل باشند می توانند بیش تر تحقیق کنند.
پیشینه تاریخی واقعه عاشورا
در زمان ظهور و حیات پیامبر اکرم (صلی الله مقابل و آله) در بین مسلمانان کسانی بودند که اسلام را چندان قبول نداشتند و به دلایلی از روی کراهت مسلمان شده بودند، و تظاهر به اسلام کرده بودند. در این حوزه نیز در قرآن آیاتی آمده و حتی سوره ای به نام «منافقون» داریم، و در موارد مختلفی در اسلام صحبت از منافقان شده است که اظهار ایمان می کنند و دروغ می گویند، و حتی بر اظهار ایمان قسم می خورند: «اِذا جائَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ اِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ اِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ» (منافقون، ۱)، تا آخر سوره. و موارد فراوانی از آیات دیگر درباره وجود این گروه در بین مسلمانان و این که بصورت واقعی ایمان نیاورده بودند. قرآن حتی آن کسانی را که ایمان ضعیف و متزلزلی داشتند، نیز گاهی جز منافقان به حساب می آورد.
مثلاً در یک جا در وصف آنان می فرماید: «… وَ اِذا قامُوا اِلی الصَّلوةِ قامُوا کُسالی یُراءُونَ النّاسَ وَ لایَذْکُرُونَ اللّهَ اِلاّ قَلیلا» (نساء، ۱۴۲.)، از اوصاف منافقان این است که با کسالت در نماز شرکت می کنند؛ در مسجد نماز می خوانند اما کسل و بی حال هستند و از روی ریاکاری است و در دل به خدا توجه نمی کنند مگر اندکی. به هر حال این آیه نشان داده است که مرتبه ای از توجه را داشته اند. شواهد زیادی هست که قرآن کسانی را که ایمان ضعیفی داشتند و ایمان آنها به حد نصاب نمی رسیده نیز جزو منافقان حساب کرده است.
البته الان در صدد بررسی مصادیق این آیات نیستیم. گروهی از ایشان کسانی بودند که پس از فتح مکه مسلمان شدند و پیامبر اکرم (صلی الله مقابل و آله) با وجود دشمنی ها و کینه توزی های فراوانی که کرده بودند دست محبت بر سر اینها کشید، و آنان را «طُلَقاء» یعنی «آزاد شدگان» نامیدند، خیلی از بنی امیه از اینها هستند. آنان بعداً در میان مسلمانان بودند و با آنها معاشرت و ازدواج داشتند. ولی خیلی از ایشان ایمان واقعی نداشتند. نه فقط ایمان نداشتند، بلکه اصلاً به پیامبر اکرم (صلی الله مقابل و آله) حسد می بردند: «أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُم اللّهُ مِنْ فَضْلِه» (نساء، ۵۴) برخی از این افراد از قریش بودند، من را معذور بدارید که بگویم چه کسانی! شواهدی وجود دارد که وقتی نام پیامبر اکرم (صلی الله مقابل و آله) را در اذان می شنیدند، ناراحت می شدند. دو عشیره در قریش بودند که حکم پسر عمو را داشتند. در مورد پیامبر (صلی الله مقابل و آله) می گفتند این پسر عمو را ببین، طفل یتیمی بود، در خانواده فقیری بزرگ شد، حالا به جایی رسیده که در کنار اسم خدا نام او را می برند، و از این وضعیت ناراحت می شدند.
به هر حال برخی از آنان پس از وفات پیامبر (صلی الله مقابل و آله) در حدود بیست و پنج سال به منصب هایی در جامعه اسلامی رسیدند تا بالاخره نوبت به حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید. خوب، می دانید پیش از این که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حکومت ظاهری برسد، معاویه در شام از جانب خلیفه دوّم به عنوان یک عامل، یک والی یا به اصطلاح امروزی استاندار منصوب شده بود؛ و بعداً بوسیله خلیفه سوّم کاملاً تأیید و تثبیت شد. حتی چون خویشاوندی با خلیفه سوّم داشت اختیارات بیش تری به او داده شد.
لذا معاویه در شام دستگاهی برای خود فراهم نموده بود. شام از مدینه دور بود و جز منطقه تحت نفوذ دولت روم به شمار می رفت. مردم شام تازه مسلمان بودند. آنان بیش تر با رومی ها در تماس بودند و خیلی از آنها با هم ارتباط نزدیک داشتند. مردم شام با عنایت به منطقه جغرافیایی و حاکمی که در طول ده ها سال بر آنها حکومت کرده بود، آن قدر فرصت پیدا نکرده بودند که معارف اسلامی را بصورت صحیح و کامل یاد بگیرند. معاویه هم چندان تمایلی به این که آنان اسلام را به خوبی یاد بگیرند، نداشت. او می خواست ریاست و سلطنت کند؛ کاری نداشت به این که مردم ایمان داشته باشند یا نه. تا بالاخره پس از اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خلافت ظاهری رسیدند، معاویه به بهانه این که علی (علیه السلام) قاتل عثمان است آغاز به شورش کرد و بنای جنگ با آن حضرت را گذاشت. من بطور خلاصه بیان می کنم و فقط اشاره ای به نقطه های عطف تاریخ دارم.
معاویه مدتی را در جنگ با امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذراند تا به کمک عمرو عاص و بعضی دیگر از خویشاوندان، دوستان، بستگان و بزرگان قریشِ پیش از اسلام، توانست با توطئه ها و نقشه ها و به کمک خوارج، جنگ صفین را به ضرر امیرالمؤمنین (علیه السلام) خاتمه دهد. در آن جنگ مسأله حکمیّت را مطرح نمودند و خلافت را به معاویه دادند و بالاخره امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دست خوارج به شهادت رسید.
بعد از آن حضرت، نوبت به امام حسن (علیه السلام) رسید و امام حسن (علیه السلام) هم مدّت کوتاهی مبارزه ای را که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آغاز نموده بودند، ادامه داد. بعد از مدّتی، معاویه از زمینه هایی بهره برد و کاری کرد که امام حسن (علیه السلام) مجبور به پذیرفتن صلح شد. از این مقطع تا حدودی به وقایع نزدیک می شویم. از اینجا به بعد نقشه هایی که معاویه می کشد، بسیار ماهرانه است. اگر بخواهیم در آن دوران و دوران های گذشته چند سیاست مدار نشان دهیم که از اندیشه مؤثرتری نسبت به طبقه متوسّط مردم برخوردار بودند، و در سیاست شیطانی نبوغی داشتند، حتما باید معاویه را نیز جزو سیاستمداران شیطانی به حساب آوریم. البته این یک بررسی تحلیلی است؛ اگر بخواهیم این مطلب را تفصیلا از نظر تاریخی اثبات نماییم باید اسناد و مدارک را بررسی کرد. اما تحلیل این است که معاویه به این نتیجه رسید که باید از زمینه هایی به نفع حکومت و توسعه قلمرو سلطنت خود استفاده نماید. اسم حکومت آنها «خلافت» بود، امّا در حقیقت مثل روم و فارس حکومت سلطنتی بود. اصلاً آنها آرزوی کسری و قیصر شدن و برگزاری چنین سلطنتی را داشتند. آنان برای برقراری و ادامه حکومت خود در جامعه آن روز زمینه هایی را یافتند که می توانستند از آنها بهره برداری کنند.
منبع: عطر حرم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان عطرحرم در مورد این مطلب