تحلیل روان شناختی تحولات صدر اسلام، ۴۳؛

شیطان در تمام مسائل زندگی می تواند با ما بازی کند

شیطان در تمام مسائل زندگی می تواند با ما بازی کند به گزارش عطر حرم، شیطان یک عامل مستقل نیست، اگر انسان میلی را نداشته باشد او نمی تواند آنرا ایجاد کند؛ بلکه او چیزهایی را که آدمی خوشش می آید و به آنها میل دارد را تقویت می کند تا به طرف گناه کشیده شود.



خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تاریخ بعنوان یکی از ابعاد و مظاهر فرهنگ و تمدن حائز اهمیت می باشد، چونکه شناخت و دریافت گونه های مختلف هر فرهنگ و تمدنی بدون دسترسی به تاریخ انواع هنرها و دانش هایی که در تمدن ظهور کرده یا تکامل یافته ممکن نخواهد بود. اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد. با یک نگاه کلی به آیات قرآن و کلام بزرگان دین میتوان به اهمیت تاریخ پی برد. طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان ها این قصه ها را بیان فرموده است. منشأ اصلی و حقیقی تاریخ نگاری اسلامی و نیرومندترین عامل الهام بخش مورخان برای پژوهش و تدوین تاریخ، دین اسلام بود که از شعور نیرومند تاریخی برخوردارست.
اشارات قرآن به وقایع و حوادث تاریخی حاکی از نگرش تاریخی به حوادث گذشته و مبین غایت تاریخ از دیدگاه قرآن و حاوی درس های مهم تاریخ و تجارب تاریخی است. «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب هایی‏] است که قبل از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می آورند رهنمود و رحمتی است.»تاریخ از دیدگاه بزرگان دین و مورخان اسلامی بهترین راهنمای انسان برای آگاهی از احوال نیکان، محرّک کسب فضائل و طرد رذائل و مشوق زهد از راه تجربه پذیری از دگرگونی های روزگار و حصول نیرویی برای تمییز درست از نادرست و تحلیل و نقد و پیشبینی حوادث از راه مقایسه آنها است. آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی است که پیرامون تحلیلی روان شناختی از تحولات صدر اسلام ایراد کرده اند:
بحث ما در رابطه با دلایل اساسی انحراف انسان بود. اینکه چگونه انسانی که مدت ها راه صحیحی را پیموده و خدماتی کرده است، منحرف می شود و گاهی ۱۸۰ درجه تغییر مسیر می دهد. با بهره گیری از آیات و روایات به این نتیجه رسیدیم که سه عامل کلی هوای نفس، حب دنیا و فریب شیطان از مهم ترین عوامل انحراف انسان هستند. ابتدا به اجمال در رابطه با هر سه عامل بحث هایی را مطرح کردیم و س پس به مباحثی در رابطه با هوای نفس و دنیا پرداختیم، و بحث کیفیت فریب دادن شیطان باقی ماند. گرچه دراین زمینه هم مباحثی کلی بیان شد، ولی این بحث ها تا به صورت عناوینی کلی است چندان تاثیر عینی در زندگی انسان ندارد. وقتی این ها می تواند اثر خودش را ببخشد که انسان به مصادیق زنده اش توجه کند، یا خودش تجربه کرده باشد، و یا در زندگی دیگران ببیند. شاید سرّ اینکه قرآن هم افزون بر مطالب کلی، گاهی داستان هایی با اسم و خصوصیت های خاص نقل می کند، همین باشد که داستان عینی بیشتر از عناوین کلی می تواند در انسان اثر بگذارد. برای مثال اگر به جای داستان حضرت یوسف، به صورت کلی گفته می شد که اگر جوانی پرهیز کند، پاکدامن باشد و دامن خودش را از آلودگی ها حفظ کند، خداوند خیلی به او پاداش می دهد، به اندازه بیان داستان آن حضرت اثر نداشت.
در جلسات گذشته با بهره گیری از آیات و روایات این نتیجه کلی را گرفتیم که شیطان یا در فکر و یا در انگیزه ما برای عمل اثر می گذارد. وی در مقام شناخت، کاری می کند که ما یا بد بفهمیم یا چیزی را فراموش نماییم. هم چنین گاهی مساله ای را می دانیم، شکی هم نداریم و درست هم فهمیده ایم، اما وی در مقام عمل کاری می کند که هیجان پیدا نماییم و به طرف گناه کشیده شویم. هم چنین گفتیم که شیطان یک عامل مستقل نیست. اگر ما میلی را نداشته باشیم او نمی تواند آنرا ایجاد کند؛ بلکه او چیزهایی را که خوشمان می آید و به آنها میل داریم، تقویت می کند تا به طرف گناه کشیده شویم.
شیطان، عامل فراموشی یاد خدا
یکی از عناوینی که قرآن به شیطان نسبت می دهد «نسیان» است. شیطان کاری می کند که انسان هرچند چیزی را می دانسته و آنرا حل کرده است، از یاد ببرد. یکی از این موارد در داستان حضرت موسی است که وقتی گرسنه شد و سراغ آن ماهی را از همراه خود گرفت، همراه او اظهار داشت: در فلان محل که اقامت کردیم، فراموش کردم بگویم چه اتفاقی افتاد؛ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ ؛[۱] شیطان این را از خاطرم برد. یا در جای دیگری می فرماید: وقتی شیطان بر انسان ها غالب شود، خدا را از یاد آنها می برد. علت اینکه در خیلی جاها با این که زمینه برای عبادت و کار خیر بوده است، ما فراموش می نماییم، یا به خاطر تمایلی که به گناه داریم، در راه غلطی قدم می گذاریم، شیطان است. او بر انسان غالب می شود و یاد خدا را از ذهنش می برد؛ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ.[۲] این نسیان مشکلات بسیاری برای انسان درست می کند. از حضرت آدم که به خاطر نسیان گرفتار ترک اولی شد، تا انسان های دیگر همه به آن گرفتار می شوند.
صریح آیه قرآن است که عده ای در قیامت کور محشور می شوند و اعتراض می کنند که خدایا ما در دنیا کور نبودیم، چرا ما را کور محشور کردی؟ پاسخ می شنوند که در دنیا آیات ما به دست تو رسید، اما تو آنها را به فراموشی سپردی، امروز هم فراموش می شوی. با تو همان معامله را می نماییم که تو با آیات خدا کردی. آن جا تو آیات خدا را نادیده گرفتی، ما هم اینجا تو را نادیده می گیریم؛ قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی.[۳] شاید یکی از نکته ها در اینکه «ذکر» [۴] یکی از اسمای قرآن است این باشد که بیشترین گرفتاری انسان برای اینست که خدا را فراموش می کند و نیاز دارد به اینکه کسی به یادش بیاورد. خداوند پیغمبران را فرستاده است، قرآن را نازل کرده است تا چیزهایی که خود انسان ها می دانستند، به یادشان بیاورد؛ وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه ؛[۵] نعمت های خدا را می بیند و می داند که این ها نعمت خداست و باید شکرش را به جا بیاورد، اما فراموش می کند.
مغالطه های شیطانی!
گاهی نسیان، فراموشی اصل مطلب است، و گاهی در مقام استفاده، استدلال و تحقیق. وقتی انسان می خواهد به معلومات جدیدی برسد ابتدا چیزهایی را که می داند با هم ترکیب می کند و از ترکیب آنها معلومات جدیدی برایش پیدا می شود. قیاس از صغری و کبری تشکیل می شود که دو مقدمه است که ما آنها را می دانیم، اما به ارتباطشان توجه نداشته ایم. وقتی این ها را با هم ترکیب نماییم، ارتباطشان معلوم می شود که مبحث یکی از مصادیق مبحث دیگری است، و شناخت جدیدی برایمان پیدا می شود. حال اگر در مقام استدلال چیزی را که باید به آن دقت کنیم فراموش نماییم و امر اشتباهی را به جای آن بگذاریم، به جای برهان و استدلال صحیح، گرفتار مغالطه شده ایم. یکی از کارهای شیطان همین است.
عرصه های فریب شیطان در اعتقاد و عمل
حقیقت اینست که شیطان در تمام مسائل زندگی (از ضروری ترین اعتقادات گرفته تا جزیی ترین رفتارها) می تواند با ما بازی کند. ایمان از اعتقاداتی سرچشمه می گیرد که اصل همه آنها اعتقاد به خدای یگانه، سپس اعتقاد به معاد و نبوت است. شیطان هم در اینجا با انسان بازی می کند و خیلی از مردم را فریب می دهد، و هم در شناخت ارزش ها که ملاک عمل ماست. او به این کلیات هم اکتفا نمی کند، بلکه وقتی می خواهیم کاری را انجام دهیم، ما را غافل می کند تا به چیز دیگری دقت کنیم و نتیجه ای اشتباه بگیریم.
شیطان و مسأله توحید
یکی از مواردی که شیطان در زمینه اعتقادات خیلی از مردم را گول زده و گمراه شان کرده است، اصل مساله توحید است. پس از اینکه با فطرت خودمان یا با استدلال های ساده فهمیدیم که این عالم خودبه خود به وجود نیامده است و صانعی آنرا ساخته است، این سؤال مطرح می شود که آیا همه قدرت ها در آن ایجادکننده متمرکز است، و همه چیز تا آخرت با اراده او ایجاد می شود، یا هر بخشی به دست کسی است. از قدیمی ترین روزهایی که ما سراغ داریم کسانی به شرک اعتقاد داشته و چند خدایی بوده اند. شاید باور نکنیم، ولی الان در دنیا انسان های فهمیده، متمدن و زرنگی وجود دارند که هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ ثروت دارای جایگاه هستند، ولی واقعاً معتقدند که هر نوع احتیاج ما انسان ها یک خدای خاص دارد؛ برای کشت و زرع مان به خدای باران نیازمندیم، می خواهیم همسر اختیار نماییم به خدایی که همسر می دهد نیاز داریم، فرزند می خواهیم باید دست به دامان خدای دیگری شویم که فرزند می دهد و… میلیونها انسان در همین عصر و در نزدیکی کشور ما چنین هستند و به این اعتقاداتشان افتخار هم می کنند.
می گویند این اعتقادات از گذشتگان به ما رسیده است و چنین ذهنیتی دارند که پیشینیان ما انسان هایی فهیم و درس خوانده بوده اند، تحقیقات می کردند، صنایعی اختراع کرده اند و عظمتی داشتند؛ آنها اشتباه نمی کردند! قرآن در رابطه با این طرز تفکر می گوید: وقتی پیغمبران می گفتند: خدای واحد را پرستش کنید! می گفتند: مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ ؛[۶]پ یشینیان ما این حرف ها را نمی زدند، إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ ؛[۷] پدران، نیاکان و بزرگان مان از این راه رفتند، ما هم از آنها یاد گرفتیم و می رویم. این ها سنت آباء و اجدادی ماست! این یک مغالطه است. صغرای استدلال آنها اینست که این چیزی است که پدران ما گفتند. کبرایش هم اینست که هر چه پدران ما گفتند، قابل اقتباس است و ما باید یاد بگیریم. نتیجه هم اینکه ما باید همان رفتار گذشتگان را نسبت به بت ها اعمال نماییم و این ها را پرستش نماییم. توجه نمی کنند که کلیت کبری ممنوع می باشد. بله ما خیلی چیزها از پدر و مادرمان یاد می گیریم، هرکسی زندگی کردن را از پدر و مادرش می آموزد، اما این بدان معنا نیست که هر چه آنها می گویند، درست است.
شیطان و مسأله نبوت
بسیاری از اعتقادات اشتباه در اثر شبهاتی است که شیطان القا می کند. غالباً بت پرست ها خدا را بعنوان خالق آسمان و زمین قبول داشتند، ولی پایین تر از خدا به اربابانی معتقد بودند که خدا اختیار هرکاری را به یکی از آنها داده است. می گفتند: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ ؛[۸] ما این بت ها را پرستش می نماییم تا ما را به الله نزدیک کنند. به هر حال برای پذیرفتن الله خیلی مشکل نداشتند، کلام در این بود که چه کسی را باید پرستش کرد. انبیا و بخصوص پیغمبر اسلام صلی الله ضد وآله می گفتند: این اللهی که شما قبول دارید، توسط ما پیغامی برای شما فرستاده است که جز خدای واحد را نپرستید، به روز قیامت معتقد باشید و این کارهایی که خلاف عقل است، انجام ندهید و… ولی آنها می گفتند: وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً مَّا سَمِعْنَا ؛[۹] اگر خدا می خواست پیغام بفرستد چطور از میان ما تو را فرستاد؟! تو هم انسانی مثل ما هستی. اگر خدا می خواست پیغامی بفرستد فرشته ای می فرستاد. در واقع یک قیاس تشکیل می دادند و می گفتند: اگر خدا بخواهد برای ما پیغامی بفرستد، توسط خود ما نمی گردد. این اتحاد مرسل و مرسل ضد می شود. پیغام آور باید کسی غیر از پیغام گیرنده باشد. اگر خدا می خواست پیغامی بدهد باید فرشته ای می آمد و می گفت من فرستاده خدا هستم. همان گونه که می بینید باز کبرای استدلال آنها کلیت ندارد. خدا هر کس را صلاح بداند، هر کس به او اقرب است و هر کس بهتر بتواند پیام او را به مردم برساند، می فرستد. خود قرآن می فرماید: اگر روی زمین فرشتگانی زندگی می کردند، ما فرشته ای را بعنوان پیام آور برایشان می فرستادیم. فرشته اصلاً با شما سنخیتی ندارد و نمی توانید با هم تفاهم کنید. باید کسی باشد که شما خودتان او را بشناسید و زبانش را بفهمید؛ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.[۱۰] این از جاهایی است که شیطان دخالت می کند و انسان را به مغالطه می اندازد.
شیطان و مسأله معاد
کفار در استدلال معاد هم چنین انحرافاتی داشتند. اولاً برایشان زنده شدن بعد از مرگ، چیز قابل قبولی نبود. کار به جایی می رسید که آنرا بعنوان یک لطیفه نقل می کردند؛ هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ؛[۱۱] دور هم می نشستند و می گفتند: راستی یک خبر تازه! چیز جدیدی که خیلی هم خنده دار است! یک نفر پیدا شده که می گوید انسان وقتی می میرد و خاک می شود، باردیگر زنده می شود! می خندیدند و می گفتند: عجب آدمی است! چه حرف هایی می زند؛ أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌ ؛[۱۲] مگر دیوانه شده که این حرف را می زند؟ چه دروغی به خدا می بندد! اصلاً محال است. حالا گیریم که امکان دارد، مگر هرچیزی که امکان دارد واقع هم می شود؟! پیامبران دلیل می آوردند که خدا خوب و بد را در این عالم یکسان نمی گذارد. ظالم و مظلوم را یک طور حساب نمی نماید. در این دنیا ظالمانی هستند که هزاران مظلوم را کشته اند و مجازات نشده اند. باید عالمی باشد که ظرفیت این مجازات ها را داشته باشد. اما باز مردم می گفتند: إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا ؛[۱۳] زندگی همین است که هست و خبر دیگری نیست. پیامبران می گفتند: ما دلیل می آوریم. اما این ها می گفتند: این دلیل شما خیلی اعتباری ندارد، ما تا چیزی را نبینیم قبول نمی نماییم. بنی اسرائیل پس از اینکه حضرت موسی آمد و آنها را از چنگال فرعون نجات داد، گفتند: لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً؛ تا آشکارا خدا را نبینیم ایمان نمی آوریم. ما باید همان گونه که اجسام را می بینیم، خدا را هم ببینیم!
ابتدا می گفتند: اگر می خواهی ما قبول نماییم، باید فلان کار را انجام دهی! خداوند به پیامبر اجازه می داد که آن معجزه صورت گیرد. وقتی انجام می گرفت، می گفتند: عجب ساحری است! فرعونیان چندین درخواست از حضرت موسی کردند. ایشان همه را انجام داد، اما آنها خم به ابرو نیاوردند. خداوند در بعضی از آیات خطاب به پیامبر خود می گوید: این ها این قدر سنگدل هستند که هر معجزه ای به این ها نشان دهی، ایمان نمی آورند، چون بنا ندارند که قبول کنند. هر چه می گویی می گویند: نه، برای ما ثابت نشد. عقل، فکر و استدلال برای ماست، اما شیطان کاری می کند که انسان از مقدمات و استدلالات صحیح غفلت کند و ذهنش به موضوعات دیگری منصرف شود.
وجود دقایق عالم، دلیل وجود معاد
خداوند در سوره صاد خطاب به حضرت داوود می فرماید: وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ؛ مشکل انسان اینست که روز حساب را فراموش کرده است. خداوند این عالم را بی حساب خلق نکرده است. ببینید همه چیز از روی حساب است. ماه و خورشید با حساب حرکت می کند. شما برپایه محاسبات می توانید پیشبینی کنید که حتی چه وقت خسوف و کسوف اتفاق می افتد. همه چیز از روی نظم است. چنین خدایی آدمیزاد را همینطور بی هدف آفریده است؟! بمب اتم برسر مردم بیاندازند و صدها هزار نفر را بی حساب بکشند؛ یا مرد و زن و پیر و جوان یمنی را به نام اسلام نابود کنند و هیچ کسی هم به کارشان رسیدگی نکند؟! این همه دقایقی که در عالم به کار رفته است، همه چیز روی محاسبات دقیق است، نوبت به آدمیزاد که می رسد همه چیز بی حساب می شود؟! وقتی پیغمبران می گفتند: باردیگر زنده می شوید، می گفتند بعضی از پیشینیان ما که مردند را زنده کنید، ببینیم چه به سرشان آمده است! تا نبینیم قبول نمی نماییم که چنین چیزی هست.
جایگاه عقل
امروز هم عده زیادی از فیلسوفان معروف دنیا، معتقدند تا چیزی به حس نرسد اطمینان آور نیست. اصلاً عقل را قبول ندارند. می گویند با چشم می بینیم. این گوش است، می شنویم. عقل چیست؟! اگر بگویی عقل مغز است، می گویند در این مغزی که ما می بینیم این چیزها نیست. به آنها می گویی در این دنیا خیلی چیزها هست که شما بدون اینکه تجربه کنید قبول کرده اید. چه کسی هنگام تولد و پیش از تولد خودش را به یاد دارد؟ طبق گفته شما هیچکس نباید پدر و مادرش را قبول داشته باشد. در بیشتر علوم بشری از دیده ها به نادیده ها پی برده اند و از همین راه پیشرفت حاصل شده است؛ این چه سخنی است که تا نبینیم نمی پذیریم؟! عقل هم راهی برای شناخت است. حتی در جایی که حس اشتباه می کند، عقل درک می کند که حس درست فهمیده یا به خطا رفته است. خدا با دادن عقل به انسان بالاترین امتیاز را به او داده است. اما وقتی فهم آدمیزاد کم سو باشد، نمی پذیرد. نه تنها نمی پذیرد، بلکه می گوید: آن هایی که می پذیرند احمق و خرافاتی اند. خداوند در رابطه با این موضع گیری می فرماید: ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ؛ هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر این که مردم در رابطه با آنها گفتند: این رفته درس خوانده، این ها را یاد گرفته، و افزون بر این دیوانه هم است و عقل درستی ندارد.
ضرورت اثبات مبادی اعتقادی به وسیله عقل
اولین گامی که ما باید برای مبارزه با شیطان برداریم، اینست که مبادی اعتقادی خودمان را برپایه عقل اثبات نماییم. عقل است که وجود خدا، وحدت خدا، پیغمبری پیغمبر، معجزه بودن معجزه، و حقانیت وحی را اثبات می کند. از کجا باید بفهمیم که این کار خارق العاده که مدعی پیامبری می کند سحر است یا معجزه؟ از کجا بدانیم این خبرهایی که این فرد از آینده می دهد از خبرهای غیبی الهی است یا از طریق دیگری به او رسیده است؟ عقل باید بگوید که این دو با هم فرق دارد. بزرگان این همه زحمت کشیدند و خصوصیت های معجزه و تفاوت آن با سحر و جادو و امثال آنرا بیان نمودند که کسی گول شیطان را نخورد، اما شیطان آدمیزاد را گول می زند. گاهی اشخاص فهیم و دقیق ادعایی می کنند، وقتی از آنها می پرسند که این سخن را از کجا می گویی، مثلا می گوید: خواب دیدم. آن وقت برپایه این خواب ها فرقه ها و مذاهب انحرافی درست می شود و یکی ادعای پیغمبری و دیگری ادعای امامت می کند. آدمیزاد از این طرف با آن همه زرنگی تسلیم یک خواب می شود، و از آن طرف شیطان فریبش می دهد و پیغمبر که صدها دلیل می آورد، قبول نمی نماید.
عقل سلیم و دوری از افراط و تفریط
ما برای اینکه به این افراط و تفریط ها مبتلا نشویم، باید عقل سلیم و ورزیدگی عقلانی داشته باشیم؛ البته انسان از هنگام تولد عقل کامل ندارد و مثل همه قوای بدنی به تدریج آنرا پیدا می کند. اگر روی عقل انسان هم کار شود و آنرا تقویت کند، می تواند مسیر صحیح را بفهمد و برای شناخت حق و باطل آنها را معیار قرار بدهد. همچون وقتی ثابت شد که کلامی وحی است، خود این بهترین دلیل می شود. اما اگر عقل ما نتواند اثبات کند، از کجا می توانیم بین پیغمبر و یک فرد شیاد فرق بگذاریم؟ این شیادها همیشه بوده اند و هم اکنون هم هستند. در گوشه و کنار دنیا، انواع این شیادهای حقه باز هستند و مردمی را دور خودشان جمع می کنند و پول های کلانی از آنها در می آورند.
تقویت عقل؛ نخستین راه مبارزه با شیطان
آدمیزاد این گونه فریب شیطان را می خورد. شیطان گاهی شیطان جنی است، ولی یک دسته از شیاطین، شیاطین انس اند. خود قرآن می گوید: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ؛[۱۴] دشمن انبیا فقط ابلیس و دار و دسته ابلیس نیستند، در خود آدمیزادها هم گروه هایی هستند که شیاطین اند و این ها به همدیگر وحی می کنند. چه کسی باید بفهمد که این فرد شیطان است یا فرد عاقل حکیم الهی؟ اگر عقل ما حکومت نکند، حجت برای ما تمام نمی گردد. ازاین رو نخستین راه مبارزه با شیطان، تقویت عقل است. برپایه عقل حقانیت دین اثبات می شود و برپایه محکمات دین باید به سراغ حل متشابهات آن رفت.
امیرالمؤمنین ضد السلام می فرماید: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاع ‏؛[۱۵] انسان ها سه دسته اند؛ یک دسته عالم ربانی اند. یعنی با خدا پیوند دارند و خدا ولایت آنها را پذیرفته است. دسته دوم خودشان به این مقام نرسیده اند، اما با عالم ربانی ارتباط دارند و از آنها یاد می گیرند، اما بقیه مردم حکم خرمگس را دارند؛ حشراتی هستند که با باد از این طرف به آن طرف می روند و پایشان به جایی بند نیست.
ان شاءالله خداوند به ما توفیق دهد در پرتو عقل و نقل، بخصوص در پرتو قرآن و عترت بتوانیم با این شیطانی که همه هستی انسان ها را به بازی گرفته مبارزه نماییم و راه نجات را پیدا نماییم.
[۱]. کهف، ۶۳.
[۲]. مجادله، ۱۹.
[۳]. طه، ۱۲۶.
[۴]. ذکر در کلام عرب، به معنای یاد و یادآوری است. قرآن خودش را این گونه توصیف می کند که من برای یادآوری هستم و از پیامبر اکرم صلی الله ضد وآله هم می خواهد که به وسیله قرآن مردم را به یاد حقایق بیاندازد.
[۵]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۳.
[۶]. مومنون، ۲۴.
[۷]. زخرف، ۲۱.
[۸]. زمر، ۳.
[۹]. مؤمنون، ۲۴.
[۱۰]. ابراهیم، ۴.
[۱۱]. سبأ، ۷.
[۱۲]. همان، ۸.
[۱۳]. مومنون، ۳۷.
[۱۴]. انعام، ۱۱۲.
[۱۵]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۶.


منبع:

1402/02/11
11:14:56
5.0 / 5
511
تگهای خبر: اسلام , اسلامی , امام , پیامبر
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان عطرحرم در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۳
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

عطر حرم

atreharam.ir - حقوق مادی و معنوی سایت عطر حرم محفوظ است

عطر حرم

عطر و ادکلن و اسانس
عطرحرم، پلی بین احساسات و خاطرات، پلی بین شما و دنیای رایحه ها